نقد کتاب ر ه ش
رهش by Reza Amirkhani
My rating: 3 of 5 stars
به نظر میاد که کتاب «ر ه ش» (رهش) بیش از یک رمان، شبیه به اخوینی های امیرخانیه. با قبول این فرض، بذارید تمام کاستیهای ادبی رو نادیده بگیریم و به عنوان یک مقاله به این کتاب نگاه کنیم.
درونمایهی اغلب آثار امیرخانی (حتی رمانهایی که رگههای رئالیسم جادویی دارن) دغدغههایی درست و بهجاست. رهش هم همینطوره. دلیل اصلی رفتن من سمت آثار امیرخانی هم همین دغدغهاشه. معمولا هم دنبال اینم که ببینم
یک. آیا این دغدغه به خوبی تشریح و تعمیم داده شده؟
دو. آیا راه حلی میشه از توش درآورد یا نه؟
جواب یک اینه که تقریبا. معماری بیقواره و بافت ناهمگون شهری ما چیزیه که اکثر ساکنای شهرای بزرگ خیلی خوب تجربهاش کردن. بنابراین برای خوانندهی شهری، این موضوع خیلی ملموسه. اما امیرخانی ترجیح داده (شاید به دلیل وجه داستانی کتاب) مساله رو محدود شده کنه به ناحیهای خاص از تهران (که شاید همین باعث بشه خیلی از خوانندهها نتونن راحت انس بگیرن با فضا). اما بذارید فرض کنیم که هر خواننده، معادل این فضا رو پس ذهنش داره و وقتی داره سطور کتاب رو میخونه، خودش فضای توصیفی کتاب رو با فضایی که تجربهاش کرده جایگزین میکنه. با این فرض، امیرخانی به خوبی، مثل نفحات نفت یا نشت نشا، از فساد و دوروییهایی که توی این سیستم رشد میکنه حرف میزنه (هرچند شعاری، اما واقعی) و دورهای باطلی که به تشدید مسالهی بحرانهای شهری دامن میزنه. به طور خلاصه، امیرخانی یک مورد خاص (تهران) رو خوب تشریح میکنه اما خیلی خوب تعمیم نمیده (ر.ک. 1).
جواب دو اینه که نه. «چه باید کرد؟» همون سوالیه که ارمیای بیوتن هم از خودش میپرسه. اینجا، در رهش هم، در پایان آخرین فصل، لیا به وضوح میگه که از بیعملی خوشش نمیاد و میپرسه که باید چه کار کرد. اما به جز اشارهی جزئیای به طرح بازیافت، بازی مشترک بچههای همسایه و…، نمیشه فهمید که لیا واقعا چه واکنشی رو برای رسیدن به آرمانش(زندگی بخشیدن به ناحیهی بیروح اطراف خودشون) میخواد انجام بده و چطور.
جواب به این سوال 2 چیزیه که من از رهش دوست داشتم بردارم. چون ماها معمولا با سوالهایی از این جنس زیاد توی زندگی روبهرو میشیم. سوالهایی و دغدغههایی از جنس یک دوگانگی مثل تقابل آرمان (لیا) و واقعیت (توسعهی شهری). طبعا این جور سوالا جواب سرراستی ندارن و هر کسی باید توجه به این که کجای این طیف وایساده باید برای خودش تصمیم بگیره که واکنشش نسبت به این دوگانه چیه. من دوست دارم این جور رمانها تصویری واقعیتر از رهیافتها و سختیهاش بهم بدن که بتونم با چشم بازتری توی زندگی خودم تصمیم بگیرم. مگه غیر از اینه که رمان باعث میشه به جای آدمای دیگه زندگی کنیم؟ پس چرا ازشون درس نگیریم؟
امیدوارم قلم خوب امیرخانی یه چنین چیزی رو دیر یا زود بهمون بده.
—————
1: البته درست نیست که تمامی شهرها رو به یک چشم دید. مسائلی هست در شهری مثل اصفهان یا تبریز که در تهران یا شیراز نیست. شاید اونقدر که من دوست داشته باشم نشه مسائل تهران رو به بقیه شهرا تعمیم داد. این تقصیر امیرخانی نیست. شاید تنها وجه اشتراک این جور شهرها وجود مدیران سهلتی باشه یا ساختارهایی که مدیران سهلتی میسازن؛ و امیرخانی سالهاست که حرفشو در مورد سهلتیها در نفحات نفت زده.
View all my reviews