اخیرا پادکستی رو پیدا کردم به نام Too lazy to read the paper که توش یه دانشمندی میره با دانشمندای دیگه در مورد ایده‌ی مقاله‌ای که اونا نوشتن و خودش نخونده بحث می‌کنه. طبعا، توی این گفتمان‌های خیلی روشن‌فکرانه، راجع به علم و چرایی دنبال کردن علم هم بحث میشه. توی همون اپیزود اول، آقای لِمان و مهمونش به این نتیجه رسیدن که برای اونا، دلیل موندن در حیطه‌ی علم‌آموزی، گفت و گو و تبادل نظره با آدمایی باهوش و منتقد، در مورد ایده‌های جالب. همین! و نه اون هدفی که مثلا توی پروپوزال‌ها برای گرفتن بودجه و قاند نوشته میشه 1.

برای من ایده‌، به خودی خود چیز جذابیه، اما بحث و جدل در موردشون (به خصوص اگه ایده‌ی من باشه) به نظرم چندان دلچسب نیست. این که ایده نقد بشه، قطعا سازنده‌است، اما برای کسی که می‌خواد ایده‌اش رو بهتر کنه. من، صرفا دوست دارم که ایده‌ای بدم بیرون؛ و نهایتا مشکلات وارده رو در تنهایی خودم اصلاح کنم و نسخه‌ی اصلاح شده رو بدم بیرون. اما حقیقتا سرم برای تبادل تظر در مورد ایده خیلی درد نمی‌کنه. برای همین خودم رو دانشمند نمی‌بینم.

از طرف دیگه، گاهی اوقات پیش میاد که مسائلی هست که دوست دارم روشون کار کنم. و حتی حاضرم برای پیدا کردن سوالاتم تحقیق و پژوهش (جدی) هم بکنم. اما این انگیزه، از مورد قبل که «علم برای علم» بود، متفاوته. این بیشتر رویکردیه مثل «علم برای حل مساله»، یا رویکرد مهندسی. من بیشتر مهندسم تا دانشمند.

  1. البته طبعا این طبعا نظر اوناست، و سوگیری داره. به ویژه این که این آدم، توی کار علوم شبکه است و کار این جور آدما نسبتا انتزاعیه. اما در مقابل هستن آدم‌هایی که پزشک هستن و برای حل یه مساله‌ی پزشکی درخواست بودجه می‌کنن. بعید می‌دونم اونا به جز فهمیدن نحوه‌ی کارکرد بدن و حل اون بیماری، انگیزه‌ی دیگه‌ای داشته باشن.