باید کثیف بود
به خاظر انتخابات ریاست جمهوری، تعداد بحث و مناظرههایی که راجع به امکانهای ملت صحبت میکردن بالا گرفت. غالبشون حول دوراهیهای بیاستفادهای مثل رایدادن/ندادن میچرخیدن که کل فرآیند «حل مساله» رو محدود به چند شبانهروز نزدیک انتخابات میکنه. برای من واضحه که مسیر حل مساله مستمره، و توسط یه سری آدم بینام و نشون جلو میره و سیاسیونی که بیشتر سیاستشون خلاصه میشه در داشتن شاخکهای تیز برای پیدا کردن رانت. سوال اما اینه که این آدمای بینام −که من و شما باشیم− باید چه کنن و با کی بازی کنن و با چه قوانینی.
قبلتر یه پست نوشتم در مورد دستهبندی آدما توی جنبش مهسا. اون دستهی نزدیک قدرت همونن که بودن، صلب و غیرقابل گفتگو. میمونه اونهایی که میانه هستن. خود اینها هم دو دسته هستن: یه سری آدم دلسوز که دستشون به چیزی بند نیست و یه سری آدم پدرسوخته که اتفاقا همیشه نونشون رو به نرخ روز میخورن و ککشون هم نمیگزه. آدمای زیردستهی اول، دلسوزهای مملکت، خیلی زیادن. اون قدری که من با بیست سال زندگی در ایران، حتی بودن تلاش برای پیدا کردنشون، تعداد خیلی زیادیشون رو دیدم: اکثر استاد، صنعتگرا، و آدمایی که کار با ارزش افزوده یا جدید میکنن. این تیپ آدما (خوشبختانه) همیشه هستن و خواهند بود. اما اکثرا چون میفهمن که حوزهی تاثیرگذاریشون کوچیکه و زورشون محدود، (بدبختانه) امید میبندن به این که سیستم ممکلت خودسامانده باشه و در طی زمان خودش رو درست کنه. آرزویی که از زمان مشروطه تا الان بارها ثابت شده که پوچه.
به نظر من، درست کردن اوضاع دلسوز نمیخواد. اتفاقا آدمی میخواد تا با اون نونبهنرخروزخورها (برای خلاصه نَنَخها) بتونن کار کنن. ننخها نفع دارن در وضع موجود و کمک میکنن به هستهی قدرت و تا وقتی که سویهی نفعشون نچرخه، سیستم خود اصلاحگر نخواهد شد. اتفاقا اگه بینامونشانها (بََنَنها برای خلاصه) بتونن کاری کنن که نفع ننخها در جاهای دیگهای باشه سیستم حداقل شانس اینو پیدا میکنه که خوداصلاحگر بشه.
اما اگه بننها قراره با ننخها بازی کنن، قوانین بازی چیه؟ هر چیزی که هست، قطعا خاکستری و تا حدی کثیفه. ما بننهای نیاز داریم که بتونن که ننخها رو (که اغلب آدمای بیشرفی هم هستن) قانع کنن که کاری دیگه بکنن. به علاوه، خود بننها باید خیلی هوشیار باشن که خودشون ننخ نشن. ماجرا مثل زمانیه که شما میخوای یه مواد رو از یه معتاد کوکایینی بگیری ولی خودت کوکایینی نشی. فارغ از این سیستم انگیزه و ارزش بننها، سختی دیگه اینه که کاری که بننها باید ننخها رو قانع به انجامش بکنن باید کلی شرط دیگه رو هم برآورده کنه:
- نباید اونقدری مقیاسپذیر باشه که هستهی قدرت حسش کنه
- نباید خیلی شفاف باشه که فساد ننخها رو لو بده (و گرنه یه ننخ چرا باید بیاد توی چنین سیستمی وقتی نونش همینطوری توی روغن هست؟)
- باید یه دردی رو از یه بخشی از ملت دوا کنه (و گرنه که چی؟)
سخته. اما مسالهی من سختی ماجرا نیست. کثیفیشه. خیلی از دلسوزها و بننها میخوان شریف بمون. برای همین نزدیک ننخها و امثالهم نمیرن. اما واقعیت این که ما آدمهایی میخوایم که به اندازهی کافی کثیف باشن که تماس با ننخها اذیتشون نکنه و اون قدری تمیز که فرق خوب و بد رو بفهمن.
بننها ماییم که باید با ننخها (سپاهیها و آدمایی که توی شرکتهای سپاه و بسیج) هستن بازی کنیم. قانون بازی کثیفه و پرفساد. خلاصه اگه خیلی تمیزی نیا تو که بازی آدم کثیف میطلبه.